سبک فرزندپروری نقش مهمی در رشد خلاقیت کودکان دارد. هدف ما بررسی ارتباط بین سبک فرزندپروری و خلاقیت کودکان و مکانیسم درونی از دریچه خود بود. به طور خاص، ما ارتباط بین سبک فرزندپروری مثبت/منفی و خلاقیت ذهنی/عینی کودکان و نقش میانجی عزت نفس در این ارتباطات را بررسی کردیم. علاوه بر این، نقش تعدیل کننده وضعیت اجتماعی-اقتصادی ذهنی مورد بررسی قرار گرفت. داده های مبتنی بر پرسشنامه از 329 جفت دانش آموز-والد جمع آوری شد. دانش آموزان یک پرسشنامه دموگرافیک را تکمیل کردند که جنسیت، سن و وضعیت اجتماعی-اقتصادی را ارزیابی می کرد. مقیاس عزت نفس روزنبرگ تجدید نظر شده. مقیاس های خلاقیت ذهنی؛ و مقیاس های خلاقیت عینی. در همان زمان، والدین دانش آموزان مقیاس سبک فرزندپروری را تکمیل کردند. ما دریافتیم که سبک فرزندپروری مثبت با خلاقیت ذهنی و عینی ارتباط مثبت دارد و سبک فرزندپروری منفی با خلاقیت عینی ارتباط منفی دارد. علاوه بر این، مدلهای میانجی نشان داد که سبکهای فرزندپروری به طور مستقیم و غیرمستقیم از طریق سطح عزت نفس با خلاقیت کودکان ارتباط دارد. به طور خاص، وضعیت اجتماعی-اقتصادی ذهنی تأثیر تعدیلکنندهای بین عزت نفس و خلاقیت ذهنی تحت سبک فرزندپروری مثبت داشت. نتایج حاکی از آن است که سبک فرزندپروری مثبت برای رشد خلاقیت کودکان بهتر است. علاوه بر این، این مطالعه نشان میدهد که حفاظت و ارتقای عزت نفس کودکان برای پرورش خلاقیت کودکان، بهویژه در خانوادههایی با موقعیت اجتماعی-اقتصادی ذهنی بالا، مهم است.
مقدمه
در محیط خانواده، رابطه والد-کودک نشاندهنده اولین و مهمترین رابطه اجتماعی است که میتواند تا آخر عمر ادامه داشته باشد (گروه وظیفه علوم رفتاری پایه شورای ملی سلامت روان، 1996). تربیت فرزند نه تنها یک مسئولیت مهم خانواده است، بلکه کمک قابل توجهی به جامعه می کند. سبک فرزندپروری به عنوان بازنمایی نگرش ها و رفتارهای والدین نسبت به فرزندان و همچنین جو عاطفی خانواده در نتیجه رفتار و نگرش والدین تعریف می شود (دارلینگ و استاینبرگ، 1993). از این تعریف می توان دریافت که سبک های فرزندپروری نقش مهمی در رشد عاطفی، شناختی و رفتاری کودک دارند.
توانایی فرد برای نوآوری، ایجاد ایده های جدید برای پیش بردن چیزها، یک مهارت ضروری قرن 21 است. تحقیقات نشان داده است که سبک های فرزندپروری می تواند به میزان زیادی بر انگیزه و خلاقیت فرد تأثیر بگذارد، به ویژه در دوران کودکی اولیه (سید و همکاران، 2015). بنابراین، هدف ما بررسی بیشتر رابطه بین سبک های فرزندپروری و خلاقیت کودکان و مکانیسم روانشناختی زیربنایی از دریچه خود است.
بر اساس تئوری خود تعیینی (SDT)، انگیزه شامل انگیزه کنترلی و انگیزه خودمختار است که هر دو برای پیش بینی حل خلاقانه مسئله مهم هستند (دسی و رایان، 1987). انگیزه کنترل کننده در SDT اشاره می کند که رفتار فرد تحت تأثیر پاداش ها یا مجازات های بیرونی و مقررات درونی قرار می گیرد (دسی و رایان، 2008). وقتی کودکان بیش از حد توسط والدین خود کنترل می شوند، تحت فشار قرار می گیرند تا به شیوه های خاصی فکر کنند، احساس کنند یا رفتار کنند. عزت نفس کودکان تحت تأثیر منفی قرار می گیرد که به نوبه خود خلاقیت را محدود می کند (کوستنر و همکاران، 2010). در مقابل، انگیزه خودمختار باعث میشود افراد تائید خود را از اعمال خود تجربه کنند. افراد ارزش فعالیت ها را شناسایی می کنند و آن ارزش را در خودآگاهی خود ادغام می کنند (دسی و رایان، 2008). بنابراین، افراد با انگیزه بسیار خودمختار عزت نفس بالاتری از خود نشان می دهند که منجر به عملکرد مؤثرتری در انواع فعالیت های اکتشافی مانند حل خلاقانه مسئله می شود (شلدون، 2010).
بر اساس تئوری خود تعیینی (SDT)، انگیزه شامل انگیزه کنترلی و انگیزه خودمختار است که هر دو برای پیش بینی حل خلاقانه مسئله مهم هستند (دسی و رایان، 1987). انگیزه کنترل کننده در SDT اشاره می کند که رفتار فرد تحت تأثیر پاداش ها یا مجازات های بیرونی و مقررات درونی قرار می گیرد (دسی و رایان، 2008). وقتی کودکان بیش از حد توسط والدین خود کنترل می شوند، تحت فشار قرار می گیرند تا به شیوه های خاصی فکر کنند، احساس کنند یا رفتار کنند. عزت نفس کودکان تحت تأثیر منفی قرار می گیرد که به نوبه خود خلاقیت را محدود می کند (کوستنر و همکاران، 2010). در مقابل، انگیزه خودمختار باعث میشود افراد تائید خود را از اعمال خود تجربه کنند. افراد ارزش فعالیت ها را شناسایی می کنند و آن ارزش را در خودآگاهی خود ادغام می کنند (دسی و رایان، 2008). بنابراین، افراد با انگیزه بسیار خودمختار عزت نفس بالاتری از خود نشان می دهند که منجر به عملکرد مؤثرتری در انواع فعالیت های اکتشافی مانند حل خلاقانه مسئله می شود (شلدون، 2010).
توانایی فرد برای نوآوری، ایجاد ایده های جدید برای پیش بردن چیزها، یک مهارت ضروری قرن 21 است. تحقیقات نشان داده است که سبک های فرزندپروری می تواند به میزان زیادی بر انگیزه و خلاقیت فرد تأثیر بگذارد، به ویژه در دوران کودکی اولیه (سید و همکاران، 2015). بنابراین، هدف ما بررسی بیشتر رابطه بین سبک های فرزندپروری و خلاقیت کودکان و مکانیسم روانشناختی زیربنایی از دریچه خود است.
در سالهای اخیر، بسیاری از مطالعات نشان دادهاند که خانواده نقش مهمی در رشد خلاقیت کودکان دارد (Gralewski & Jankowska، 2020؛ Jankowska & Karwowski، 2019؛ Zhao & Yang، 2021). خلاقیت به عنوان توانایی فرد برای تولید ایده ها یا محصولات جدید، منحصر به فرد و مفید تعریف می شود (استمبرگ و لوبارت، 1996)، و نتیجه یک تعامل پیچیده بین یک فرد و محیط اجتماعی است. رویکردهای متعددی برای اندازهگیری خلاقیت وجود دارد، معمولاً از طریق خودارزیابی، ارزیابی همتا، مشاهده رفتار، و سایر ارزیابیهای عینیتر مانند ارزیابی محصولات یا دستاوردهای خلاق. خلاقیت ذهنی به شرکت کنندگان نیاز دارد که مستقیماً توانایی، ادراک، عملکرد و خودکارآمدی مرتبط با خلاقیت خود را با استفاده از پرسشنامه های نسبتاً هنجاری ارزیابی کنند (آمابیل، 1996؛ هونگ و همکاران، 2008؛ کافمن، 2012؛ کافمن و بائر، 2004). در مقابل، اندازهگیریهای روانسنجی مانند آزمونهای تورنس تفکر خلاق (تورنس، 1972) و آزمون توانایی علمی خلاق (آیاس، 2014)، و همچنین اندازهگیریهای محصول محور از طریق فناوری ارزیابی اجماع، رویکردهای عینیتری برای سنجش خلاقیت در نظر گرفته میشوند. مطالعات قبلی که رابطه بین خلاقیت ذهنی و عینی را بررسی کرده بودند نشان دادند که آنها همبستگی مثبت دارند (بیتی و فورنهام، 2008؛ فورنهام و همکاران، 2006). با این حال، مطالعات کمی آنها را متمایز کرده و تفاوت های آنها را بررسی کرده است. در نتیجه، یک رویکرد چند روشی برای شامل روشهای ذهنی و عینی برای اندازهگیری خلاقیت برای گرفتن درک کاملتر توصیه میشود.
بر اساس تئوری سیستم های بوم شناختی، خلاقیت فردی در خلاء ظاهر نمی شود. در عوض، ارتباط نزدیکی با محیط اجتماعی و فرهنگی افراد دارد (برونفنبرنر، 1992؛ نیو، 2006). خانواده اغلب اولین محیطی است که کودک در معرض آن قرار می گیرد و می آموزد که با دیگران معاشرت کند و تأثیر عمیقی بر رشد فردی دارد. نظریه های زیادی برای بررسی سبک های فرزندپروری ارائه شده است، از جمله سه سبک فرزندپروری بامریند (والدین مقتدرانه، مقتدرانه و سهل گیرانه) (بامریند، 1971) و مدل شش بعدی اسکینر و همکارانش (گرما در مقابل طرد، ساختار در برابر هرج و مرج، و خودمختاری). حمایت در مقابل اجبار) (اسکینر و همکاران، 2005). اکثر نظریه پردازان موافق هستند که سبک های فرزندپروری را می توان حول سه موضوع اصلی دسته بندی کرد: گرمی و مراقبت از رشد کودکان، ارائه ساختار والدین و حمایت از خودمختاری (اسکینر و همکاران، 2005). کرون و پولساک (1995) فرزندپروری را به دو دسته اصلی تقسیم کردند: ابعاد مثبت در مقابل ابعاد منفی. ابعاد مثبت شامل حمایت و ستایش است، مانند مواردی که شامل حمایت مشارکتی والدین، گرمی، درک و حمایت از خودمختاری والدین است. ابعاد منفی شامل سرزنش، محدودیت و ناهماهنگی است و شامل فشار مشارکتی والدین، تنبیه شدید، اغماض والدین و کنترل بیش از حد والدین است.
مطالعات قبلی نشان دادهاند که سبکهای فرزندپروری مثبت نقش مهمی در رشد خلاقیت کودکان ایفا میکند (Dewing & Taft, 1973; Fearon et al., 2013; Mehrinejad et al., 2015; Miller et al., 2012; Querido et al. ، 2002؛ رن و همکاران، 2017). رن و همکاران (2017) 503 دانش آموز چینی راهنمایی را با استفاده از آزمون حل مسئله واقعی و پرسشنامه کنترل والدین (نسخه چینی، وانگ و همکاران، 2007) مورد بررسی قرار داد. نتایج نشان داد که کنترل رفتاری با روانی، انعطاف پذیری و اصالت فکری رابطه مثبت دارد. حمایت خودمختار والدین با موفقیت و خودسازی کودکان در مدرسه ابتدایی همبستگی مثبت دارد (دوچن و همکاران، 2007؛ ژانگ و من، 2015)، و می تواند کارهای خلاقانه آنها را پیش بینی کند (گرولنیک و همکاران، 2002). به عنوان مثال، چن و همکاران (2021) از یک طرح دو موجی و طولی برای بررسی روابط بین رفتارهای والدین (حمایت خودمختار، کنترل رفتاری و کنترل روانی) و خلاقیت نوجوانان چینی و مکانیسم زیربنایی این روابط استفاده کردند. مقیاس فرزندپروری، پرسشنامه سبک خودتنظیمی- تحصیلی و آزمون های تفکر واگرا کلامی و مجازی. مدلهای معادلات ساختاری نشان داد که حمایت از خودمختاری والدین و کنترل رفتاری والدین تأثیرات مثبتی بر خلاقیت نوجوانان چینی یک سال بعد داشتند. به طور خاص، گرمی و درک والدین می تواند به طور مثبت خلاقیت کودکان را پیش بینی کند (لیم و اسمیت، 2008). علاوه بر این، سبک های فرزندپروری منفی با پیامدهای انطباقی منفی در کودکان مرتبط است. مطالعات نشان داده است که فقدان راهنمایی والدین و کنترل اجباری در کلاس پنجم، نتایج تحصیلی ضعیف تری را در کلاس هفتم پیش بینی می کند (برونشتاین و همکاران، 2005). کنترل روانشناختی والدین همچنین می تواند منجر به تجربیات عاطفی منفی شود (موریس و همکاران، 2007)، که می تواند بر خلاقیت کودکان تأثیر مخربی بگذارد (رن و همکاران، 2017). فیرون و همکاران (2013) رابطه بین سبکهای فرزندپروری (پرسشنامه سبکها و ابعاد فرزندپروری، رابینسون، ماندلکو، اولسن و هارت، 1995، 2001) و خلاقیت (تستهای تورنس تفکر خلاق، تورنس، 1962) را در بین دانشآموزان و دانشآموزان جامائیک بررسی کردند. والدین آنها. نتایج نشان داد که سبک فرزندپروری مستبدانه با خلاقیت کودکان رابطه منفی دارد. علاوه بر این، شدت و تنبیه والدین به طور منفی خلاقیت کودکان را در دوران کودکی پیشبینی میکند (لیم و اسمیت، 2008). بنابراین، سبک های فرزندپروری منعکس کننده ماهیت ارتباط والد-کودک است و نقش مهمی در رشد خلاقیت فردی دارد (برادفورد و همکاران، 2004؛ وانگ و همکاران، 2007).
با این حال، اگرچه تعداد کمی از مطالعات رابطه بین سبکهای والدینی و خلاقیت کودکان را بررسی کردهاند، اکثر آنها تنها چند ویژگی از سبکهای فرزندپروری را بررسی کردهاند یا سبکهای فرزندپروری کلاسیک را که بر خلاقیت کودکان تأثیر میگذارند با استفاده از یک مقیاس واحد بررسی کردهاند. در مطالعه خود، سبکهای فرزندپروری را به مثبت یا منفی طبقهبندی کردیم که جامعتر و خاصتر است. علاوه بر این، ما مقیاسهای قبلی را با هم ترکیب کردیم و مجموعه جدیدی از اندازهگیریها را برای آزمایش جامعتر سبکهای فرزندپروری تشکیل دادیم. ترکیب مقیاسهای چندگانه میتواند نتایج قابلاعتمادتری ایجاد کند و درک جامعتری از رابطه بین سبکهای فرزندپروری و خلاقیت کودکان به دست آورد.
عزت نفس میزانی است که افراد خود را توانا، مهم، موفق و شایسته می دانند (کوپرسمیت، 1981؛ دنگ و ژانگ، 2011). علاوه بر سبک فرزندپروری، اعتقاد بر این است که عزت نفس بر رشد خلاقیت کودکان نیز تأثیر می گذارد. دو دلیل برای این حدس و گمان وجود دارد. بر اساس تئوری خود تعیینی (دسی و رایان، 1987)، افراد دارای خودمختاری بالا معمولاً عزت نفس بالایی دارند که به آنها اعتماد به توانایی و ارزش خود می دهد و به آنها اجازه می دهد تا به طور فعال پتانسیل خود را تجربه و ابراز کنند. بنابراین، افراد با عزت نفس بالاتر خلاقیت بیشتری از خود نشان می دهند (فلیث و همکاران، 2002؛ سیلویا و فیلیپس، 2004). علاوه بر این، سیکسزنت میهالی (1993) مدل سیستم خلاقیت را پیشنهاد کرد که استدلال می کند که خلاقیت از تعامل بین فرد، زمینه و حوزه حاصل می شود. بنابراین، خلاقیت ذاتی نیست، اما عوامل مختلفی در شکلگیری شخصیت مستعد رفتار خلاق و افزایش خلاقیت عاطفی افراد نقش دارند (قوام و همکاران، 2018؛ گاتبزاهل و اوریل، 1996).
علاوه بر این، از منظر تحقیقات تجربی، اهمیت عزت نفس به عنوان یک شاخص جهانی سلامت روانی، تحقیق در مورد تأثیر متغیرهایی مانند سبک های فرزندپروری بر رشد عزت نفس را تشویق کرده است (لارا و الئونورا، 1999)، و سبک فرزندپروری یک روش است. عامل مهم مؤثر بر خودارزیابی کودکان (چان و کو، 2010). مطالعات نشان داده است که گرمی و درک والدین ارتباط نزدیکی با عزت نفس بالای فرزندانشان دارد، در حالی که شدت و تنبیه والدین ارتباط نزدیکی با عزت نفس پایین فرزندانشان دارد (بولاندا و ماجومدار، 2008؛ میلوسکی و همکاران، 2006). . تحقیقات همچنین اثرات قابل توجهی از خودمختاری والدین و کنترل روانی بر عزت نفس پیدا کرده است. به عنوان مثال، حمایت از خودمختاری به طور مثبت عزت نفس را پیش بینی می کند، در حالی که کنترل روانشناختی یک پیش بینی کننده منفی است (آلن و همکاران، 1994؛ بین و نورتروپ، 2009؛ سیلک و همکاران، 2003). علاوه بر این، محققان تأثیرات ویژگیهای شخصیتی بر خلاقیت را بر اساس مدل سیستم خلاقیت بررسی کردهاند (Csikszentmihalyi, 1997). مشخص شد که عزت نفس، که یک عامل اصلی شخصیت فردی است، ارتباط نزدیکی با خلاقیت دارد (اوریل و توماس-نولز، 1991؛ دنگ و ژانگ، 2011). بر این اساس، نقش میانجی عزت نفس بین سبک فرزندپروری و خلاقیت را بررسی کردیم.
بر اساس نظریه سیستم های بوم شناختی، خانواده هسته ریز سیستم است و وضعیت اجتماعی-اقتصادی خانواده مفهوم اصلی در تحقیقات توسعه جوانان است (برونفنبرنر، 2000؛ برادلی و کوروین، 2002). بر اساس تئوری سرمایه اجتماعی، خانوادههایی که از وضعیت اجتماعی-اقتصادی بالاتری برخوردارند، به دلیل برخورداری از روشهای آموزشی باکیفیتتر و مناسبتر، مشارکت بیشتری در فعالیتهای یادگیری فرزندان خود خواهند داشت و در نتیجه رشد شخصیت و عملکرد خلاق فرزندان را ارتقا میدهند (مساریک، آوریل، کنگر و رند). ، 2017). مطالعات قبلی نشان داده اند که وضعیت اجتماعی-اقتصادی بر خلاقیت تأثیر دارد (لیختن والنر و ماکسول، 1969؛ میلگرام، 1983؛ اوگلتری، 1971). به عنوان مثال، دای و همکاران. قابلیتها و ویژگیهای خلاقانه دانشآموزان پایه هشتم با پیشینههای خانوادگی اقتصادی-اجتماعی بالا و پایین را مقایسه کرد (دای و همکاران، 2012). نتایج نشان داد که دانشآموزان خانوادههای با SES بالا نمرات ترکیبی خلاقیت بالاتری نسبت به خانوادههای با SES پایین داشتند (دای و همکاران، 2012). در مقایسه با وضعیت اجتماعی-اقتصادی عینی، محققانی مانند ولف و پیف معتقدند که درک ذهنی از وضعیت اجتماعی-اقتصادی خود نوجوانان، یعنی وضعیت اجتماعی-اقتصادی ذهنی (SSS)، می تواند درک آنها از طبقه اجتماعی را بهتر منعکس کند و اعتبار پیش بینی بهتری برای رفتار فردی دارد. پیف و همکاران، 2010؛ ولف و همکاران، 2010). با این حال، مسئله تأثیر SSS بر خلاقیت نوجوانان مطرح نشده و به خوبی به آن پرداخته نشده است. بنابراین، بررسی تأثیر SSS بر خلاقیت ضروری است.
بر اساس نظریه سرمایه گذاری خلاقیت (استرنبرگ و لوبارت، 1996)، شش منبع برای خلاقیت وجود دارد: هوش، دانش، سبک های فکری، شخصیت، انگیزه و محیط. پنج منبع اول شخص محور هستند، در حالی که منبع نهایی زمینه محور است. علاوه بر داشتن تمام منابع درونی مورد نیاز برای تفکر خلاق (مانند عزت نفس بالا، انگیزه بالا و غیره)، افراد همچنین به محیطی نیاز دارند که از ایدههای خلاقانه حمایت کرده و به آنها پاداش دهد تا بتوان خلاقیت را پرورش داد (ژانگ و استرنبرگ، 2011). خانواده ریز سیستمی است که بیشترین تأثیر را بر رشد کودکان دارد. بنابراین نمی توان نقش الگوهای تربیتی والدین را نادیده گرفت. می توان چنین استنباط کرد که خلاقیت نتیجه عمل مشترک عوامل درونی فردی و عوامل محیطی بیرونی است. پژوهش حاضر به طور جامع تأثیر عوامل خانوادگی (سبک های فرزندپروری و SES خانواده) و عوامل فردی (عزت نفس) را بر خلاقیت در نظر گرفت و مکانیسم عوامل درونی و بیرونی را بررسی کرد.
بر اساس نظریه سرمایه گذاری خلاقیت (استرنبرگ و لوبارت، 1996)، شش منبع برای خلاقیت وجود دارد: هوش، دانش، سبک های فکری، شخصیت، انگیزه و محیط. پنج منبع اول شخص محور هستند، در حالی که منبع نهایی زمینه محور است. علاوه بر داشتن تمام منابع درونی مورد نیاز برای تفکر خلاق (مانند عزت نفس بالا، انگیزه بالا و غیره)، افراد همچنین به محیطی نیاز دارند که از ایدههای خلاقانه حمایت کرده و به آنها پاداش دهد تا بتوان خلاقیت را پرورش داد (ژانگ و استرنبرگ، 2011). خانواده ریز سیستمی است که بیشترین تأثیر را بر رشد کودکان دارد. بنابراین نمی توان نقش الگوهای تربیتی والدین را نادیده گرفت. می توان چنین استنباط کرد که خلاقیت نتیجه عمل مشترک عوامل درونی فردی و عوامل محیطی بیرونی است. پژوهش حاضر به طور جامع تأثیر عوامل خانوادگی (سبک های فرزندپروری و SES خانواده) و عوامل فردی (عزت نفس) را بر خلاقیت در نظر گرفت و مکانیسم عوامل درونی و بیرونی را بررسی کرد.
مفاهیم و نتیجه گیری
یافته های ما پیامدهای قابل توجهی برای عملکرد آموزشی دارند. مطالعه ما نشان میدهد که یک تربیت مثبت میتواند باعث ارتقای خود ارزیابی خلاقیت کودکان شود و ارزیابی عینی دیگران از خلاقیت کودکان را افزایش دهد. در این میان، شیوههای فرزندپروری منفی مانند تنبیه، دانشآموزان را به روحیه خلاقیت و توانایی خلاق خود دچار تردید میکند. مطالعات قبلی همچنین نشان داده است که والدینی که به طور فعال درگیر زندگی روزمره فرزندان خود هستند و در آن مشارکت دارند، می توانند
مترجم: محمدرضا جرجرزاده
منبع: https://www.sciencedirect.com/science/article/abs/pii/S1871187122000487